شعر ناب
شده آیا کم آوردنت را با سکوت جار بزنی؟
یا تمام آرزوهایت را بادست خودت دار بزنی؟
آنقدر تنها بشوی که گر مخاطب قرارت بدهند
دلهره بگیری با شنیدن اسم خودت زار بزنی؟
به تنگ آمده ایی حس کنی این کلان شهر دیگر جای تو نیست
قصد رفتن بکنی کُلِ زندگیت را در چمدانی بار بزنی ؟
شده بدبین بشوی جهان بینی ات تغییر کند؟
گُلِ سَرِ دختر بچه ها را بکنی به جایش خار بزنی ؟
شده شهر نفهمد زبانت را و تو ترجیح دهی
انسانِ حجری بشوی حرفت را با دل غار بزنی؟
شده واژه بچینی اما پنهان شوند به وقت دیدار
اصلا عاشق شده ای بدانی چگونه باید بال بزنی؟
فرشادرستمی